اسکار پسر ده سالهایه که سرطان داره و دکتر به زنده موندنش امیدی نداره. مامی صورتی پرستارشه و از اسکار خواسته تا هرروزی برای خدا نامه بنویسه. توی اینکتاب ما نامههای اسکار کوچولو رو میخونیم.
جملات کتاب منو یاد شازده کوچولو مینداختن. به نظر من خیلی خیلی کتاب قشنگی بود. هرچند خب نگاه کتاب به خدا از دید مسیحیته ( تثلیث )، با اینحال قشنگ بود.
یه اشکال دیگه هم به نظر من این بود که جملات در حد بچهی ۷ ۸ ساله بودن نه ده ساله. بچهی ده ساله دیگه اینجوری حرف نمیزنه. همچنین یه سری حرفای دربسته داشت، به نظر من میتونست یه جور معصومانهتر و بچگانهتر نوشته بشه. ویرایش هم که زیر صفر .
ترجمههای دیگه با اسمهای دیگه هم چاپ شدهن از این کتاب. من اینو از طاقجه خوندم و تو کتابخانه همگانی هم بود
جملهای از کتاب :
زندگی یه کادوی بامزهست. اولش زیادی تحویلش میگیریم. فکر میکنیم یه زندگی ابدی به دست آوردهیم. بعد ارزشش رو از دست میده و اون رو مزخرف و کوتاه میبینیم. تقریباً میخوایم بندازیمش دور. آخرش میفهمیم که نه یه کادو بلکه یه امانته، و تلاش میکنیم اون طور که شایستهشه باهاش رفتار کنیم.
درباره این سایت