امروز که در راه رفتن بودم، دیدم پشت ایستگاه تاکسی شابلون زدهاند. چند آدمک ایستاده با رنگ سیاه و یک نفر پخش زمین با رنگ سرخ. زیرش نوشته بود :
او هم فرزند کسی بود.
پوریا بختیاری
---
میگفت اگه میخواید پولدار شید ایران بمونین. تو خارج شما هرکاری کنید خارجی محسوب میشید. خیلی چیزا دارید، ولی خب مثل ایران نمیتونید به پول برسید.
گفتم چه تضمینی هست که بعد از پولدار شدن اموالمون رو مصادره نکنن؟ اینجا چه تصمینی برای فردا هست؟
گفت استادی داشتیم که روز اول گفت توی دانشگاه هرچقدر خواستید برقصید، ولی جوری نرقصید که نگاهها به شما خیره شود
---
میگفت خیر سرشان میخواستهاند از خاک روی استخراج کنند. یک تپهی بلند درست کردهاند با پیاچ کمتر از ۲ ! اسیدی اسیدی!! بعد آمدهاند گفتهاند این ترانسهای برق که از کنار تپه رد میشود خیلی زود میپوسد. کلی هزینه روی دستمان گذاشته. رفتیم دیدیم کل منطقه را نابود کردهاند. نگران نشستن اسید روی پوست مردم نیستند. نگران خراب شدن زمینهای کشاورزی نیستند. نگران تنفس خودشان از این هوا نیستند! فقط نگران هزینهی سیم برق بودند.
---
میگفت گفتهاند فلان نهاد دولتی وام ۱۵ میلیاردی میدهد. رفتیم دیدیم سایت به کلی بسته است. یکی از معاونهای رییس جمهور که از قضا آشنایی با ما داشت، گفت بهتان وام را میدهیم. گفتیم سایت بسته بوده، گفت برای شما بسته است، برای من باز است. اما در نهایت وام را نگرفتیم. در ازای دادن وام، بیست درصد از سهام شرکت میخواست!
---
*هر کدام از شنیدهها از آدمهای مختلفی بوده است
درباره این سایت